امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - به نظرم بچهها درک درستی از معنای زندگی دارند. دنیای آنها پر از شوق و سرشار از عشق است؛ عشق به چیزهای تازه، آدمهای جدید و بازیهای پر از خنده. برای آنها فرقی نمیکند که طرف بازی شان چه کسی است و چه رنگی دارد. همین که هم سن وسال باشد و به زبان کودکی سخن بگوید و با قواعد بازی بچگانه آشنایی داشته باشد، کافی است. حتی برای شروع یک دوستی، نیازی به بررسی منافع مشترک ندارند. آنها تکههای سفید و خالصی از روح خداوند هستند؛ تکههایی سپید که عشق به زندگی را درون خودشان به این طرف و آن طرف میکشند و از همه چیز این دنیا لذت میبرند. بچهها نه معنای واقعی جنگ را میفهمند و نه از بازیهای کثیف سیاست سر درمی آورند. بچهها نماد معصومیت هستند.
هنوز مغزشان با اباطیل بزرگ ترها درمورد سیاست و نژاد و جنگ و زرنگ بازیهای مرسوم جهان بزرگتر ها، پر نشده است. رد روشن گلولهها را در سیاهی شب، ستاره میبینند و ابرهای کشیده و طولانی پشت جتهای جنگی را با شوق دنبال میکنند. بچهها شکل زیبا و خالص زیستن هستند؛ شکلی که به مرور تغییر میکند. نمیدانم این شکلهای غریب، خون آلود و وحشیانه آدمها از کجا شروع میشود. مگر نه این است که همه آدمهای روی این کره خاکی این دوره را تجربه کرده اند؟ از تصور کشتار بی رحمانه مردم بی دفاع غزه پشتم میلرزد. پشتم از دیدن جنازههای ردیف شده کودکان فلسطینی میلرزد.
از دیدن کالبد بی جان آدمهایی که تا قبل از فرود بمب ها، مادران و پدران کسانی بوده اند. فکر میکنم آن خلبان جنگندهای که روی سر آدمهای بی گناه بمب میاندازد، آن سربازی که بی رحمانه و کورکورانه شلیک میکند، آن کسی که جلوی مدرسه، بمب کار میگذارد و بسیاری از این دست رفتارها را مرتکب میشود، مگر خود زمانی کودک مادری نبوده اند؟ کدام ایدئولوژی و کدام سیاستی میتواند بذر همچون رفتاری را در مغز آدمها بکارد که کودک کشی و کشتن آدمهای بی گناه را موجه جلوه بدهد؟ باوری که سیاست مداران حکومتی غاصب و خون خواری پایه ریزی کرده اند که به جای مغز، لختهای خون در سر دارند؛ کسانی که حق را نمیبینند و نمیخواهند قبول کنند. سیاست مدارانی که عطش سیری ناپذیرشان به خون بی گناهان، آن قدر شدید است که با تمام توانی که دارند، به سراسر فلسطین و آن چیزی که از آن باقی مانده است، یورش میبرند.
بین درنده خویی آن کسی که فرمان را صادر میکند و آن کسی که شلیک میکند، فاصلهای نیست. به هر روی، هنر نزدیکترین احساس را به روح زندگی دارد؛ همان قدر لطیف و شکننده و همان قدر سرسخت و سخت جان. هنرمندان از سراسر جهان با قلم و قلم مو با این باور، نبرد میکنند. اثر این هفته هم به نفی کودک کشی میپردازد. «محی الدین کوراوغلو»، کاریکاتوریست ترک، دو سرباز را تصویر کرده است که در ویرانههای شهری دو کودک را به اسارت گرفته اند و به خانههای خط کشی شده روی زمین آنها هم رحم نکرده اند و با پوتین درحال لی لی در بازی خط کشی شده آنها هستند.
بچه ها، با چشمانی گریان و گشادشده از ترس، درحالی که خانه واقعی شان با تانکها و بمبها خراب شده است، روبه روی مخاطب یا همان انسان ایستاده اند، ولی سربازها مخصوصا پشت به تصویر دارند تا ردی از احساس در صورت هایشان پیدا نباشد و انگار پشت به آدمیت کرده اند. تانکی هم در بالای تصویر برای نشان دادن دلیل ویرانی، از پس خرابه ها، درحال عبور است. کوراوغلو در این اثر سعی میکند با تلخی به چند نکته اشاره کند؛ اول به تأثیر درازمدت جنگ بر کودکان میپردازد.
اینکه نابودی و ویرانی زیرساختهای زندگی، مثل خانهها و شهرها باعث نابودی عمر چند نسل از کودکان میشود؛ کودکانی که باید عمرشان را صرف دوباره ساختن همان چیزهایی کنند که در جنگ نابود شده است. دوم به تأثیر لحظهای آن اتفاق اشاره میکند. گرفتن رؤیا و بازی بچهها مثال دقیقی از کشتار کودکان است. سربازانی که بدون ترحم به اشغال خانههای واقعی این کودکان اکتفا نکرده اند و به دنبال اشغال خانههای با گچ کشیده شده روی زمین آنها هم هستند. این تأثیر همان باور خون خواری است؛ باور و سیاستی که باعث میشود آدمها به این حد از ددمنشی برسند و انسانیت را کف خیابان دفن کنند.
سیاستی که به سربازانش دستور کودک کشی میدهد، سیاست نیست، عین قضاوت است.